به گزارش خبرگزاری حوزه از تبریز، طلبه شهید سید احمد حیدری موسوی فرزند ارشد سید محمد حیدری موسوی در سال ۱۳۴۰ در روستای علی آباد از شهرستان هشترود دیده به جهان گشود.
سیداحمد مقطع ابتدایی را در زادگاه خود با موفقیت به اتمام رساند و دوران راهنمایی را در شهرستان هشترود سپری کرد.
د عشق و علاقه ی او به اسلام و روحانیت سبب شد سال ۱۳۵۷ بعد از اخذ مدرک سوم راهنمایی در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل علوم دینی شود. ولی به خاطر ناراحتی جسمانی و زخم معده موفق به ادامه تحصیل نشد. ولی بعد از مقداری وقفه در تحصیل مجددا در مدرسه ی علوم دینی صفرعلی تبریز ادامه تحصیل داد و پس از مدتی نیز در مسجد جامع تبریز (طالبیه) اشتغال داشت. بعد از آن در مدرسه ی شیخ عبدالحسین تهران ادامه تحصیل داد.
شهید سید احمد حیدری هم زمان با فراگیری علوم دینی و کسب فضائل اخلاقی و معنوی از فضای آفشته به معنویت و اخلاص حوزه های علوم دینی در عمل نیز به فعالیتهای تبلیغی و آموزش قرآن به نونهالان و دانش آموزان در پایگاه مقاومت روستای علی آباد اشتغال داشت. عشق و علاقه ی وافر و سرشار از اخلاص او به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه و روحانیت عزیز و در راس آنها حضرت امام امت رضوان تعالی علیه او را به عاشقان به جبهه ها نبرد حق علیه باطل کشانید.
او همراه دوستان و هم حجره ای ها در زمان عملیات خیبر به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت. او در عملیات خیبر بر اثر بمباران شیمیایی دشمن شدیدا مجروح شد و پس از مداوای سطحی در بیمارستان های صحرایی، در یکی از بیمارستان های تهران بستری شد. و پس از مداوای نسبی به پیش خانواده و دوستان خود باز گشت، اما خبر شهادت یکی از هم حجره های خود به نام شهید علی عبدالله پور او را پژمرده کرد. پس از شهادت دوست و هم حجره ی خود این بار با احساس مسئولیت بیشتر و عشق و علاقه وافر به تداوم راه شهداء و ادای دین خود به انقلاب اسلام و شهداء می اندیشید و همیشه در فکر جبهه نبرد در راستای عمل به فرامین ولی فقیه بود.
شهید سید احمد موسوی مدتی در بخش تبلیغات و روابط عمومی سپاه پاسداران شهرستان هشترود به تبلیغ و نشر احکام اسلام ناب محمدی(ص) مشغول بود.
سال ۱۳۶۴ در سازمان تبلیغات اسلامی شهرستان ملکان مشغول فعالیت شد که ضمن آن نیز مشغول تدریس در دبیرستان های آن شهرستان بود تا این که۶۵/۱/۱۳ از همان شهرستان به جبهه اعزام شد و سرانجام ۶۵/۳/۱۳ در منطقه عملیاتی فاو بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
وصیت نامه شهید سیداحمد حیدری موسوی
من سید احمد موسوی فرزند سید محمد موسوی طلبه علوم دینی…. در این بُرهه از زمان که فرمان پیامبرگونه امام خمینی در سخنرانی صادر شد که جوانان با شوق جبههها را گرم نگهدارند، بنا به وظیفه شرعی و الهی خود در تاریخ ۱۳۶۲/۱۱/۱۷ عازم به جبهه میشویم و در این رابطه چون ما مطیع قضایای الهی هستیم، طبق وظیفه شرعی خود وصیت به خانوادهمان دارم. البته وصیت من دو قسمت است: قسمت اول آن راجع به خانواده و امورات شخصی خودم است و قسمت دوم راجع به برادران حزب الله در خط انقلاب و امام و غیر آنها.
قسمت اوّل راجع به خانواده:
لاالهالاّالله «اگر این جنگ بیست سال طول بکشد ما ایستادهایم.» امام خمینی(ره)
«رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادیا یُنادی للایمان اَنْ آمِنوا بِرَبّکم فامَنّا رَبَنّا فَاغْفر لَنا ذُنوبَنا وَ کَفّر عَنّا سَیّئاتنا وَ تَوَفَنّا مَعَ الابْرار» (آل عمران/ آیه ۱۹۳) بار پروردگارا! بدرستی که ما شنیدیم ندا کنندهای را که ندا میکرد برایمان اینکه ایمان آورید بر پروردگارتان پس ایمان آوردیم.
بار پروردگارا! ببخش برای ما گناهانی که انجام دادیم و بپوشان از ما بدیها را و بمیران ما را با نیکوکاران.
سلام بر خلاصه کاینات، حضرت محمد(ص) و فرزند عظیم آن بزرگوار امام عصر(عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) و نایب بر حق آن یعنی اسوه امت، امام خمینی و با سلام به پدر و مادرم و مادربزرگ و عمه و برادرم و دائی و عمویم.
در این مقطع زمان که تمام کفر بر تمام اسلام هجوم آورده است و در این مقطع از زمان که خمینی کبیر میخروشد و خون حسین(ع) میجوشد، بنابراین است که انشاءالله ما عازم جبهه نور علیه ظلمت بشویم. طبق این تصمیم یک مقدار توصیههایی دارم که لازم به تذکر است، توجه فرمائید: بار خدایا! تو را به اعظم اسمائت و اکمل صفاتت و اعزّ جلالت و اکرم جمالت قسمت میدهم که خمینی(ره) را برای ما تا انقلاب دولت یار، مهدی(ع) نگهدار. به خانوادههای شهدا صبر جمیل و اجر جزیل عنایت فرما. پدر و مادر گرامی و بزرگوار! از آن روزی که چشم به دنیای دنی «پست» گشودم، چه زحمتها و مشقتها و گرفتاریها بر شما فراهم آوردم و چه عاقّ والدینها که شدم مخصوصاً شما ای پدر عزیزم!
ای پدری که روح تو متصل به امام، انقلاب و اسلام است! ای تویی که ما را از اول اسلامی به بارآوردی، نگذاشتی به طرف جهالت برویم! اگر ما درس میخوانیم اول خدا، دوم سبب اصلی شما هستید. پس مرا که به شما خیلی خیلی زجر و اذیّت دادهام، ببخش و ای مادر بزرگوار! چقدر زحمت و ناراحتی برای شما فراهم آوردهام. در دوران حاملگی و کودکی چه گریهها که(برای) تربیت و بزرگ کردن من کردی، پس حقّت را بر من حلال کن و سخنی چند با همسرم دارم که خیلی معذرت میخواهم چون امر شرعی است باید گفت.
همسر گرامی! شاید من نتوانسته باشم آنچه وظیفه یک انسان به عنوان همسر ادا کرده باشم. اگر در حق شما قصور شده باشد، پس حقتان را برای من ببخشید و پس از من شما آزاد هستید و تعیین سرنوشت با خودتان است. و دیگر مسئله دفن است که آن در خرمن پشت امامزاده خواهد بود؛ پائین پای سیّدین. و مسئله نماز و روزه: یک روز، روزه دارم و احتیاطاً ده روز نماز قصر مسافری و دو ماه نماز سال که اگر امکان پولی داشتید، انجام بدهید و الاّ یعنی اگر پول نداشته باشید، به هیچ عنوان راضی نیستم.
اگر قرض کنید و بجا بیاورید قبول نیست. و امّا مسئله کتاب: تمام کتابها را اعمّ از درسی و غیر درسی وقف میکنم به برادرم سید اصغر که ممکن باشد بخوانند و امّا مسئله قرض: ۸۰۰ تومان یک بار و ۱۵۰ تومان به عمهام دارم و ۱۱۰ تومان به خانم فاطمه از جهاز دارم. و ۵۵۶۰ ریال (پانصد و پنجاه و شش تومان) به غلامی و ۳۰۰ تومان به علی عبداللهپور قرض دارم.
و امّا مسئله نواری که صحبت کردم: قسمت اول آن به خانواده و دوم آن یک سخنرانی که خودم صحبت کردم در مجلس برای عموم گذاشته و پخش شود و یک مقدار عکس که با برادران در مدرسه گرفتهایم که در منزل هست میبرید یا میفرستم و مهمتر از همه و همه وصیتم این است که مادرم ناراحت نباشد و (برای) علیاکبر و جناب قاسم و امام حسین(ع) گریه کند و مرا از یاد نبرد و امر دیگر مسأله خرج: باید و باید و باید خیلی سبک و کمخرج حتی اگر توانستید با سادهترین وجه بگذرانید.
من راضی نیستم که شما یک ریال قرض بگیرید و این عمل را انجام دهید و توصیه آخر اینکه از امام و انقلاب، نهایت پشتیبانی را بکنید و آن نهایت پشتیبانی، اطاعت امر ولایت فقیه است
که بر همه مسلمانان واجب است. و دیگر اینکه اگر در مصیبت صبر کنید اجر دارید و الاّ نه.
والسلام علیکم جمیعاً و رحمهالله.
شهید سید احمد حیدری موسوی
فرزند: سید محمد
محل تولد: هشترود / علی آباد علیا
ولادت: ۱۳۴۰/۰۳/۰۱
شهادت: ۱۳۶۵/۰۳/۱۳
رزمنده: بسیجی
آخرین مسئولیت: سازمان تبلیغات اسلامی شهرستان ملکان
محل شهادت: فاو / والفجر ۸